يکي از مهم ترين ملاک ها و ويژگي هاي انسان خوب ،اصالت است.يعني انسان خوب انساني است اصيل .البته اصالت نه به داشتن تبار خانوادگي است نه به داشتن ثروت و اموال.اصالت يعني انطباق زندگي آفاقي و بيروني آدمي با زندگي انفسي و دروني او.يعني درون آدمي با برون او يکي باشد.لذا تزوير ،ريا و دورنگي نه فقط آدمي را از حوزه دين و ديانت خارج مي کند بلکه اساسا از قلمرو انسانيت نيز خارج مي سازد.بي جهت نيست که مبارزه با آتش تزوبر و زهد ريايي که خرمن دين را نيز خواهد سوخت اينهمه در غزل هاي حافظ شيراز موج مي زند زيرا او هم دغدغه اصالت انسان را داشت.ملاک ديگر اينکه ،انسان خوب وظيفه شناس و مسئوليت پذير است.در قطعه شعري به زبان انگليسي مي خواندم که شاعر مي گفت :در خواب ديدم که زندگي 'beauty' (زيبا ) است،هنگامي که بيدار شدم دانستم نخير ،زندگي beauty نيست بلکه 'duty' (وظيفه شناسي )است. باید گفت که به راستي هر چه بر ميزان duty هاي زندگي بيفزاييم بر ميزان beauty هاي زندگي خواهيم افزود.
نکته اساسي ديگر اينکه انسان خوب همواره ملاک عملش اعتقادات و باورهاي صحيح عقلاني اش است نه خواسته ها و تمايلات هيجاني ،غريزي و غير عقلاني اش.برهمين زمينه است که انسان هاي خوب واجد بسياري از فضايل اخلاقي مانند نرم خويي،دور انديشي ،حرص بر کسب دانايي وميانه روي مي شوند.
در نهايت در پاسخ به اينکه چه کنيم که ارزش خوب بودن در جامعه تقويت شود بايستي عرض کنم که مگر چاره اي جز تقويت عقلانيت و انديشه ورزي وجود دارد؟
تاج بنفش رو یادت نره بزنی